باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

یک اتفاق جالب

دیشب باربد کوچولو ساعت 10 خوابید یعنی یه جورایی غش کرد .ساعت 2:30  شب بود من داشتم درس میخوندم باباش هم تازه خوابیده بود یکدفعه دیدم باربد بلند شد یک راست رفت توی آشپزخونه در فریزر را باز کرد بعد هم در کابینت را بازکرد و اومد نشست توی رختخوابش و شروع کرد به گریه کردن دیدم یه بستنی برداشته با یه بشقاب و میخواد بخوره حالا چون نمیتوانست در پاکت بستنی را باز کنه  گریه میکرد چون خوابه خواب بود .من وباباش که مرده بودیم از خنده چون توی خواب و بیداری داشت بستنی میخورد حالا من هم هول شده بودم و نمیدونستم چه جوری ازش عکس بگیرم چون واقعا صحنه جالبی بود خلاصه با هر زحمتی شد  عکس گرفتم  جوری که خواب از سر باربد نپره یه جورایی یاد ب...
23 تير 1392

اعلام رتبه بندی

خوب امروز رتبه بندیها را اعلام کردن باربد در مکان 14 بود امیدوارم بتونیم با حمایت دوستان این رتبه بندی را تغییر بدهیم از همه تشکر میکنم که باربد را حمایت کردن و میکنن. ...
19 تير 1392

اتشبیه از نوع بانمک

امروز باربد داشت کارتون لولک و بولک را میدید بعد از چند دقیقه نگاه کردن صدام زد وگفت مامان بیا رفتم دیدم میگه مامان اون کوچولو منم اون بزرگه ممد(پسر عمه اش) داریم با هم بازی میکنیم. ...
15 تير 1392

یک روز خوب

عزیزکم چند وقتیه فقط از من و بابات و مامان ن راجب دوران نوزادیت میپرسی و همه اش سوالت اینه مامان من بچه بودم چیکار میکردم ؟چی میخوردم ؟ مامان من بچه بودم چجوری میخوابیدم ؟ خیلی دوست داری برات حرف بزنم وقتی هم که برات توضیح میدم خیلی با علاقه گوش میدی که من فقط قربون صدقه ات میرم  الهی مامان فدات بشه عروسکات را میاری و میپرسی مامان من بچه بودم با اینا (عروسکام) چیکار میکردم  .امروز تمام عکسهاو فیلمهای نوزادیت را از یک روزگیت تا سه سالگیت را با هم دیدیم   چقدر خندیدیم و کیف کردیم به عکسهایی که توش عروسکهات بود تا میرسیدیم با دقت نگاه میکردی و میخندیدی امروز روز خوبی برام بود چون کنارت نشستم و با آرامش آلبوم خاطراتت را ور...
15 تير 1392

باربد و داستان سرایی

این روزها باربد علاقه بیشتری به این که براش کتاب بخوانیم پیدا کرده و خیلی دوست داره قصه گوش بده و جالبه که بعد از گفتن قصه شروع میکنه با قوه تخیلش به داستان سرایی و قصه میسازه خیلی برام جالبه که توی قصه یه چیزهایی میگه که کلی با قصه های من وکتاب خوانده شده برایش فرق داره چون شخصیتهای داستان را عوض میکنه . علاقه شدیدی هم به شعر پیدا کرده البته باز هم شعری که براش میخوانیم را هم با خلاقیت زیاد عوضش میکنه و یه جور دیگه میخونه این کارش برام خیلی جالبه اول فکر میکردم اتفاقی این کار را میکنه ولی بعد از خواندن و یادگیری شعر دوم هم دیدم همین کار را کرد و با کلمات بازی میکنه جالبه برام چون خیلی خلاقانه این کار را میکنه من هم تشویقش میکنم و ...
1 تير 1392
1